هرچقدر محبت بیشتر باشه ، به مغز عمل ، و اون هدفی که داریم براش کار می کنیم ، زودتر می رسیم . لذا مقدار عمل کم می شه . این نکته خیلی ظریفه ، یه وقت هست می گید باید 200 رکعت نماز بخونی تا بالاخره یه حضور قلبی پیدا کنی اما محبت که می یاد شما توی دو رکعت نماز ، اون حضور قلب رو پیدا می کنید . یه وقت هست که به شما می گن ؛ باید برید در حرم آقا امام رضا (ع) زیارت جامعه کبیره بخونی ، تا به یه درجاتی برسی یه وقت هست می گن نه شما با یه توسل کوتاه ولو با 2000 کیلومتر فاصله ، به اون درجه می رسی .
اشتباهی که بعضی از دوستان می کنند ، می گن : اگر این طوری باشه ، زیارت جامعه کبیره دیگه نمی خواد بخونی . اگر ما خیلی سریع به خدا رسیدیم ، دیگه نماز لازم نیست ، اصلاً این طور نیست . فرق می کنه ! لِوِل کارت فرق می کنه ، یعنی اگه قبلاً زیارت جامعه کبیره می خوندی ، مثلاً به درجه 4 از معرفت امام رضا (ع)
می رسیدی و حالا بدون زیارت کبیره با یه توسل 2000 کیلومتری به اون درجه می رسی . ببین اگه بری زیارت جامعه کبیره رو کنار حرم بخونی چی می شه ؟ خیلی کلاس کار بالا می یاد .
شما تا دیروز هرچی نماز می خوندی خدا رو درک نمی کردی ، حالا روی خودت کار کردی ، محبت قوی شده خیلی راحت به خدا می رسی ، حالا اگه نماز بخونی دیگه چی می شه ؟! یعنی تمام محبت های ما برای این هست که اعمال ما بهتر بشه . نه اینکه بگیم محبت چون اومد عمل کنار می ره ، دربرخی از انحرافات دینی ما داریم که می گه : آقا ! چرا نماز نمی خونی ؟ تو کتابها نوشتند : ( کتابهایی که بعضاً انحرافات رو نشر می دهند ) ” فلان عارف را گفتند : چرا نماز نمی خوانی ؟ گفت : ما در پله ای هستیم که برای محبت خداوند ، نماز لازم نیست ” !
این یعنی چی ؟! یعنی سر خودش کلاه گذاشتن . ، نماز سرجاش هست ، شما اگه تو اون پله هستی با خدا بهتر می تونی صحبت کنی . می گه : ” مگر هدف از نماز ، رسیدن به خدا نیست ؟ خُب ما همین طوری می رسیم ! ” خُب تو که رسیدی ، اول نماز بخون ، اول با خدا صحبت کن . خدا می گه : وقتی می خوای با من صحبت کنی نماز بخون ، صحبت کن ، کدوم پله هستی ؟ اگر پله پائین هستی هیچی نمی فهمی ، انشاءالله بعداً پله بالا که اومدی خیلی خوب می فهمی . پس نمازت بهتر می شه . ما هیچ وقت نمی تونیم در عبادت از امام سجاد (ع) جلو بزنیم . امام سجاد (ع)یکی از نمونه هاش هست که مشهور به سجاد (ع) هم هست . نه اینکه بگیم بقیه اهل بیت (س) نبودند ،آیا امام زمان (عج) دیگه نماز نمی خونه ؟ و اگر نماز بخونه یعنی اینکه عبادتش نقص داره ؟ یعنی اینکه خدا رو خوب نشناخته ، به خدا نرسیده ، داره همین طور نماز می خونه که برسه ؟ اینها می گن : آقا ! ما رسیدیم ! یعنی شما رسیدید ولی امام زمان (عج) نرسیده ؟
پس عبادات ما سرجاش هست ، محبت عبادت را پر رنگ تر می کنه . اون محبتی که بیاد و بخواد جایگزین عبادت بشه اون محبت نیست . شیطنت هست . شیطان می یاد می گه : آقا تو دیگه با خدا هستی ، نماز چه فایده داره ؟ عبادت رو برات خط می زنه ، اینجا دیگه محبت ، شیطانی می شه .
انسان باید به مرتبه ای از محبت و یقین برسه که دیگه هیچ چیزی رو غیر از خدا نبینه یعنی این انسان اگر داره حرف می زنه ، راه می ره فقط داره به سمت خدا می ره ،اصلاً وقت تلف نمی کنه ، می دونید در تعریف ریاضی می گن برای رسیدن از نقطه A به نقطه B نزدیک ترین مسیر چی هست ؟ صراط مستقیم ، وقتی
می گیم : ” اهدنا الصراط المستقیم ” یعنی صراطی که نزدیکترین مسیر برای رسیدن به خداست . اگر مسیر دیگه ای نزدیک تر بود بهش صراط مستقیم نمی گفتند . فقط همین مسیره ، انسانی که محبت وجودش رو
می گیره ، دیگه دور و بر اصلاً الافش نمی کنه . شما وقتی می خوای بری حرم امام رضا (ع) به عشق حرم امام رضا (ع) می خوای بری ، زیبایی های یزد اصلاً برات دیدنی نیست . سریع می گه آقا بزن برو ، نهار رو هم تو اتوبوس می خورم ، شام رو هم تو اتوبوس می خورم ، برو آقا ! چرا ؟ اگه همون موقع بگن یزد نقاط باستانی زیاد داره ، می خوایم بریم یزد ، می گی نه ، مشهد بریم ، فقط مشهد !
آدم باید در مسیر مستقیم جلو بره ، محبت چه کار می کنه ؟ می فرمایند : ” محبت یک آتش است ، فقط محبوب را می بینی ، بقیه را می سوزاند . ”
بحث ما این بود که زینب (س) چه کرد که به این مقام رسید ؟ حضرت زینب (س) چکار کرد که اینقدر دنیا رو راحت گذراند . چکار کرد که هیچ چیز جز محبوب رو ندید ؟ خدا عنایتی کرده که وقتی می شینیم بالای منبر ، انگار هیچ مشکلی نداریم . می خوام بگم اگه یه اتفاق خیلی بدی بیفته ، حتماً در صحبت کردن من تأثیر داره ، روحیه ام کسل می شه ، بدترین اتفاق تاریخ افتاده ، شهید مطهری (ره) می فرمایند : فاجعه ای که در تاریخ تکرار نشده در ظهر عاشورا تکرار شده ، شبش خانم تو کوفه چه صحبتی کرد ، چرا این دردها بر خانم تأثیری نگذاشت ؟ چه صحبتی کرد ؟ چکار کرد ؟ همه گفتند : این امام علی (ع) هست که داره صحبت می کنه ! چرا ؟ چون زینب (س) فقط روبه رو رو می بینه ؟ فقط به محبت حسینم ، داداشم ، محبوبم ، اما وقتی خدا اومد حسین (ع) هم باید بسوزه . وقتی اسم خدا اومد حسین (ع) هم باید فدا بشه . لذا من قشنگ حرفم رو می زنم کاری هم ندارم که چهار ساعت بشینم و از نزدیکترین اقوامم را سر بریدند و سرهاشون هم روی نیزه هست ، دارن نگاه می کنند ، این انسان است . حضرت زینب (س) معصوم هم نیست ، ببینید به چه درجه ای می رسه ؟! این محبتِ که این کار رو انجام می ده .
من سه تا آیه از قرآن رو پیدا کردم که در این سه آیه نحوه گرفتن جون ما انسانها مشخص شده . انواع جان گرفتن : 1 ـ نوع اول : خداوند تبارک و تعالی در آیه قرآن می فرماید : ما در یه جا یه سِری ملائکه رو می فرستیم که برید جون اینها رو بگیرید ، ملک الموت برای همه نمی یاد ، آیه قرآن می فرماید : ” تَتوافهم الملائکه ” خدا به ملائکه می فرماید : برید جونش رو بگیرید . ببینید این فرد کلاسش در حد عزرائیل هم نیست ، همین ملائکه ، خورد ریزها جونش رو می گیرن . دیدید ؟ تو هر دکونی چهار تا شاگرد هست ، مثلاً حاجی می خواد دو میلیون خرید کنه می گه بفرما مثلاً 100000 تومن می خواد می گه : اکبر ! ببین چی می گه ؟
عزرائیل هم یه دو تا اکبر و اصغر بغل دستش داره ،می گه : جونش رو سریع بگیر و بیا بالا ! اونها هم دیگه وظیفه بعدی ندارند ، می گیرن و به ملائکه قبر تحویل می دن . این یک نوع .
2 ـ نوع دوم : می گه : نه ، ما به عزرائیل می گیم ، خودت برو جونش رو بگیر . خود عزرائیل می یاد جونش رو می گیره ، حالا این دو حالت داره : ممکنه خیلی خوب باشه ، ممکنه خیلی بد باشه ، اینجا خود عزرائیل باید نهایت غضبش رو نشون بده .
3 ـ نوع سوم : خداوند می فرماید : من خودم جان اینها رو می گیرم ! از معصوم (ع)سؤال شد : این آیه قرآن شامل چه کسانی می شه ؟ چه کسانی رو خود خدا جونشون رو می گیره ؟ فرمود : اونهایی که با محبت خدا عشق کردند ، زندگی کردند ، ( با محبت خدا ، نه با عبادت خدا ) محبت یه چیزه ، عبادت یه چیز دیگه . عبادت می سوزه ( احباط و تکویر ) اما محبت نمی سوزه ، خدا روز قیامت چکار می خواد بکنه ؟ من یکی دوبار خواب قیامت دیدم ، یه بارش اینطوری بود که یه منبر بزرگی بود و یه پیرمرد خیلی نورانی هم پشت میز نشسته بود ما هم برای حساب ، کتاب رفتیم . گفتند : آقای فلانی ، نام پدر فلان ، بعد یه چرتکه برداشت و برای ما حساب و کتاب کرد ، بعد گفت : اعمالت مالی نیست ! گفتم : حاج آقا ! یه کارش بکن . جون مادرت ! گفت : حالا ببینم چه کار می شه کرد ؟ آخرش گفت : اینطوری نمی شه بهشت بری . گفتم : چکار کنم ؟ گفت : باید چند تا شلاق بخوری ! دیگه ما داشتیم التماس می کردیم ، داشت اشکم در می یومد که از خواب پریدم !
محبت ! روز قیامت پروندة ما رو دادند دستمون ، خراب هم هست ، به خدا می گه : خدایا ! قبول ، دیگه باختم ! پرونده ام هم که دست چپم هست ، اما خدایا تو فکر می کنی دوستت نداشتم ؟ خدا می خواد محبت ما رو چکار کنه ؟ اگه جدی دوستش داشته باشم ، دوست داشتن خدا و اهل بیت (س) ، نشونه داره . باید بتونم اثبات کنم . همین طور الکی نمی شه بگی من دوستشون دارم . می گه : چرا دوستم داشتی ؟ برای من چکار کردی ؟ یه کاری که برای خودش کرده باشی ، داری ؟ ( برای خودش ، نه برای خودت ! ) اونهایی که برای خودت می خواستی بکنی تو پرونده نوشته ، حساب ، کتاب کرده ، اگر نیاوردی تو میزان باختی . حالا می خواد ببینه برای خود خدا چکار کردی ؟ برای اهل بیت (س) چکار کردی ؟ بارها و بارها گفتم قدر این سینه زنی ها و گریه کردن ها رو بدونید . جوون ها اینجا نشستند ، با چه شوقی ، خدایا اینها برای چی اومدن ؟ برای گریه کردن ؟ عجیبه ! بعد از مجلس می گی : چطور بود ؟ می گه : کیف کردم ! گریه کردم ! چرا اینها اینجوری هستن ؟ داریم
می بینیم ، اینها جلوة محبته . مگر نه اینکه محبت یه صدا داره و اون صدای یک رود جاری است از دو چشم ، صدا صدای آب هست ، فریاد محبت اشکه . اینها فقط از روی علاقه است ، به قول شهید بزرگوار حضرت آقای مطهری (ره) فرمودند در سرشت ما بچه شیعه ها کنده شده ، هیچ کاریش نمی شه بکنی . این نمی سوزه .
نکته بعد : همه انبیاء ، اولیاء ، بزرگان ، اینها اومدند و سعی کردند خدا رو دوست بدارند . حالا می خوایم ببینیم خدا رو چگونه باید دوست داشته باشیم ؟ اومدم که خدا رو دوست بدارم ! اومدیم بگیم : خدایا ! ما می خوایم دوستت داشته باشیم ، چه کار باید بکنیم ؟ باید نماز بخونیم ؟ عبادت کنیم ؟ فکر کنیم ؟ تلقین کنیم ؟ انبیائی که اومدند همین طوری گفتن تا مردم خدا رو دوست بدارن ، اما پیغمبر (ص) که اومد یه دین اسلامی اومد یه روال جدیدی از عشق رو روی زمین پاشید . همون اول پیغمبر (ص) گفت : خدایا ! من نمی تونم تو رو دوست داشته باشم . گفت : ” یا مَنْ تَحبّب علیه ” تو من رو دوست داری ، خدایا ! یادت باشه تو قیامت ما طی کردیم تو دنیا ، گفتیم که ما نمی تونیم تو رو دوست داشته باشیم ما چی هستیم که بخوایم تو رو دوست داشته باشیم ؟ اصلاً ما تو رو نمی شناسیم ، نمی دونیم کجایی ، چگونه دوستت داشته باشیم ؟ ” یا من تَحَبّبُ اِلیه ” پیغمبر (ص) فرمودند : ” اگه یه وقتی در دلم یه احساس علاقه ای نسبت به خدا می کنم ، مال این هست که خداوند ” تحبب علیه ” یه دوستی ای رو سمت قلب من فرستاده ، و این علاقه من ، بازتاب اون دوستی هست . ”
اسم این رو عشق و محبت می ذاریم . یعنی چی ؟ به زبان بی زبانی می گیم : خدایا ! ما اهل عشق فرستادن به بالا نیستیم . هرچی داریم می فرستیم ، بازتاب دوستی توست . خدایا ! تو بفرست تا ما بازتاب داشته باشیم . پیامبر (ص) همون اول با این حرف به ما یاد داد ، که یادمون باشه هیچ وقت نگیم عاشق خدا هستیم ، بگیم خدا عاشق ماست ، حالا گفتنش هم ایرادی نداره ، اما می خوایم بگیم توی روال اخلاقی برای خودت ، هیچ وقت فکر نکن تو اهل بیت (س) رو دوست داری ، هیچ وقت فکر نکن تو امام زمان (عج) رو دوست داری . اونها هستند که تو رو دوست دارند . چرا تا اسم امام رضا (ع) می یاد اشک تو چشمات جمع می شه ؟ درسته تو امام رضا (ع) رو دوست داری ، اما صد برابر این علاقه ای که تو به امام رضا (ع) داری ، آقا به تو داره و این علاقه تو بازتاب محبت آقا امام رضاست .
امام زمان (عج) فرمود : شیعیان ما که برای ما تب می کنند ، ما از قبل براشون مردیم ! اگر شیعه ما یه مقدار محبت سمت ما می فرسته این بازتاب محبتی هست که ما قبل از او براش فرستادیم . بعضی ها کم بازتاب
می دن ، بعضی ها بیشتر .
عقل : این وسط عقل کجارفت ؟ می گن : عقل یه ذره ای از محبت است ، یعنی این محبت ماست که برای ما عقلانیت ایجاد می کنه . محبت ما به عقل ما دستور می ده می گه : ای عقل ! حساب ، کتابهای دنیایی رو کنار بذار ، یه طوری حساب و کتاب کن که دنیا و آخرت رو با هم داشته باشی . نمی گه : دنیات رو خراب کن ، می گه : هردو رو داشته باش . چون اگر بدون محبت از عقل کار بگیری فقط برات حساب ، کتاب دنیا رو می کنه ، چاره ای نداره . این طفلکی همینقدر بارشه !
اون عشق هست که به عقل می گه : حساب و کتابهای دنیایی رو داشته باش ، آخرت رو هم در نظر بگیر . بعد می گه : ” ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الآخره حسنه ”
عشق آمد و عقل را بدر کرد فرزند نگر چه با پدر کرد ؟
عشق رسماً همه چیز رو دست می گیره . بعضی وقتها می گن : عشق برتر است یا عقل ؟ دعوای بین عشق و عقل : ما می گیم اصلاً شما چرا این دو تا کلمة اشتباه رو به جون هم انداختید ؟ ما به عشق ، عشقِ خالی
نمی گیم ، به عشق می گیم : ” عقل برتر ” و به این عقل می گیم : ” عقل کوته فکر ”
عشق ، عقلِ برتره ، طوری برات برنامه ریزی می کنه که در آخرت هم سرافراز باشی . مثلاً یه جایی که خیلی تنگ باشه ، عقل بهت می گه ” آقا ! یه طوری بشین که راحت باشی ! ” ( همه عقلهای دنیایی این رو می گه ) اما عشق که از عقل برتره ، می گه : ” یه طوری بشین که هم بتونی بشینی ، هم بغل دستیت راحت باشه . ” چرا ؟ چون تمام زندگیت نشستن نیست . یه آخرتی هم داری . این رو فقط عشق می گه .
چرا فاصله بین عشق و عقل می ندازید ؟ اتفاقاً عاشقان ، عاقلترین افراد عالم هستند . برای اینکه فقط دنیا را نمی بینند ، اونهایی که می گن ما عاقلیم ، ببینید چه حساب و کتابهایی که نمی کنند ، جاهلترین افراد عالم هستند . چون ثانیه به ثانیه دارن می بازند .
روابط محبتی :
ما دو نوع محبوب و مُحِب داریم . یه عده مثل بلبل هستند ، بلبل رو دیدید ؟ می شینه سر شاخه اونقدر
می خونه تا می میره ! فرض می کنیم بلبل عاشق و شیدای گل باشه ، اما یه عده ساکت هستند مثل پروانه ، اینقدر می گردند تا می سوزند ، ذره ذره می سوزند ، اما می دونید عاشق واقعیِ کیه ؟ نه بلبله و نه پروانه ، عاشق واقعی شمعه ! اون شمع هست که آرام آرام می سوزه ، و از بازتاب حرارتش پروانه به شوق می یاد .
اهل بیت (س) در زندگی برای ما که داریم دورشون می گردیم نقش شمع رو دارند ، هیچ وقت مغرور نشو که من عاشق امام حسین (ع) هستم ، دیوانة امام حسین (ع) هستم ، فلان می کنم ، ما هیچ کاری نکردیم ، بیخود مغرور نشیم ، اصل هنر مال اونهاست . ” یا من تحبب علیه ”
کلاه شرعی اخلاقی ! بعضی کلاه های شرعی که در رساله هست دیدید ؟ مثلاً بعضی از مراجع قائلند به این که برای جلوگیری از ربا ، از فلان کلاه شرعی استفاده کنید ، و یا در خمس ، هم این کلاه شرعی کاربرد داره ، این کلاه شرعی اخلاقی ، در حقیقت یه راه کاری می ده برای بعضی ها که یه مقداری لَنگ می زنن ، امام صادق (ع) نقل می کنند : یه نفر اومد پهلوی یوسف (ع) گفت : فلان خواب رو دیدم ، یوسف (ع) براش تعبیر کرد . رفت و به این تعبیر هم رسید . یکی دیگه اومد و . . . کار به جایی رسید که همه می یومدند برای یوسف خواب تعریف می کردند ، یوسف (ع) خواب رو تعبیر می کرد و همه هم به تعبیرشون می رسیدند . یه روز یه نفر برای حضرت یوسف (ع) یه خوابی تعریف کرد و حضرت یوسف (ع) هم تعبیر کرد ، اون شخص خندید و گفت : اصلاً من چنین خوابی ندیدم و الکی گفتم ! حضرت یوسف (ع) گفت : ” قُضِیَ الأمر ” اینهایی که من گفتم ، اتفاق می یوفته . گفت : اِی بابا ! من خواب ندیده بودم ، الکی گفتم ، گفت : به هر حال گفتی ، ما هم تعبیر کردیم ، خوابی که تو می گی اگه باشه ، یا نباشه وقتی من تعبیر کنم ، حتماً اتفاق می یوفته !
امام صادق (ع) می فرمایند : این خواب هم تعبیر شد . این کلاه شرعی اخلاقی هست ، یعنی خیلی از ماها به دروغ به خدا می گیم دوستت داریم ، به دروغ حسین حسین می کنیم ، رقیه رقیه ، زینب زینب می کنیم ! به دروغ به امام رضا (ع) می گیم : دوستت داریم ، تا ” قُضِیَ الأمر ” می شه ، همه اینها اتفاق می افته . چقدر ماها ادا در می یاریم ، اهل خوانندگی هستیم ، در درگاه اهل بیت (س) نوکری می کنیم ، می خونیم ، من تازه امسال یه ذره احساس کردم ، که عشق حضرت رقیه (س) تو دلم افتاده ! سوزی که دارم رو تازه امسال احساس کردم و تازه می فهمم که چه خبره ؟!
اینقدر کلاه شرعی بذار ، اینقدر به خدا بگو دوستت دارم تا بالاخره بشه . اینقدر به امام حسین (ع) بگو دوستت دارم تا بالاخره بشه .
یه شهرستانی رفته بودیم ، بچه ها داشتند سینه می زدند ، مجلس گرم شده بود ، ما هم کنار ایستاده بودیم ، یه نفر اومد بغل دست ما خیلی هم اشک آلود ، گفت : آقا ! چکار کنم ؟ من اصلاً نمی تونم مثل اینها عاشق باشم ، سینه بزنم ! دست انداختم پشتش و هُلش دادم وسط ، گفتم برو بزن تا بفهمی چه خبره ؟ رفت اون وسط ، آخر مجلس اومد گفت : آقا ! چه باحال بود !؟ گفتم : اگه بایستی کنار بگی می خوام مثل اینها باشم نمی شه ، باید اینقدر ادای عاشقا رو دربیاری تا عاشق بشی . نگو ادا در نمی یارم ، اصلاً این کلاه شرعی اخلاقی هست . اینقدر باید بری تو نماز جماعت ها ، نماز جمعه ها ، این ور و اون ور ، اینقدر وارد این جمع ها بشی تا بالاخره معرفت پیدا کنی و بفهمی که چه خبره . اصلاً معنی تظاهرات همینه . تا وقتی که توی خونه ات بشینی بگی مرگ بر آمریکا ، نفرت تو دلت نمی شینه ، باید بری داخل جمعیت ، مشتت رو گره کنی و بگی : مرگ بر آمریکا !
اینقدر باید بگی تا بالاخره قبولت کنند . سرت رو بذار روی سجده ، یک دقیقه ، دو دقیقه ، سه دقیقه ، پنج دقیقه ، ده دقیقه ، این رو دارم به شما می گم ، شما که فقط مشتری شب عاشورا و مناسبتهای خاص نیستید ، نیم ساعت سرت رو بذار روی سجده اینقدر بگو الحمدلله تا بالاخره بشه و می شه . یکی از چیزهایی که محبت رو به دل می شونه ، ذکر هست . یعنی تلقین ذکر ، تا وقتی که از دور عاشقا رو تماشا کنی ، فایده نداره . باید توی این گود بیای .
یه بزرگواری می گفت : از من سؤال کردند که گریه چه فایده ای داره ؟ گفتم : نمی دونم ، خودت گریه کن تا بفهمی . مثل اینه که کسی توی آب شنا کنه و یکی بیرون از آب بگه : من تا حالا توی آب نرفتم ، این دست ها تو آب چه حالتی داره ؟ خُب بیا توی آب ببین چیه ؟ چی داره ؟ نشسته کنار می گه چرا حالا شما شنا می کنید ؟ چه لذتی داره ؟ یه بار بیا امتحان کن ، بعد برو بیرون بگو . همه ماها اینطوری هستیم ، تو همه حرفهامون اینقدر گفتیم تا بالاخره خداوند تبارک و تعالی قبول کرد .
خُب بحث سر این هست که آیا حضرت زینب (س) چهلمین روز رسیدند به قبر امام حسین (ع) یا چهلمین روز سال بعد ؟ قاعده اینه که قبول کنیم به چهل روز نرسیدند . به اصطلاح اربعین دوم اومدند . برای چلة اول ما جابر و عطیه رو داریم ، فرقی هم نمی کنه ( مقصود تویی ، کعبه و بتخانه بهانه ) اهل بیت (س)می گن اگه روایت جعلی از ما شنیدید ، گریه کردید و فکر کردید ما قبول می کنیم ما دیگه قبول می کنیم . می شه . یکی می ره به امام زاده و توسل می کنه ، فکر می کنه امام زاده هست ، شاید اصلاً امامزاده نباشه ، و حاجت هم می گیره ، توی یکی از روستاهای استان خراسان یه امامزاده هست که یکی از متولیان به اصطلاح فرهنگی اون شهر که خیلی مقام مهمی داشت روی منبر گفت : ای مردم ! بنده تحقیقات کردم و فهمیدم همچین آقایی اصلاً وجود نداره ، یعنی چی شما این کارها رو می کنید ؟ برای چی اینقدر توسل می کنید ؟ ( مردم می رن گریه می کنند ، اینها که برای این سنگ و خاک گریه نمی کنند ، یه بهانه ای پیدا کردند با خداشون حرف بزنند ) این قضیه مال دو سال پیش هست که یه سری صحبتها هم شد ، گفت : چنین آقایی وجود نداره ، این رو گفت و اومد خونه ، دید پسرش ، جوان 18 ساله اش جفت پاش فلج شده ! گفت : حدس می زنم امروز اشتباه کردم . بچه اش رو برداشت برد بغل این امامزاده ای که خودش ظهر گفته بود وجود نداره . تا برد امامزاده ، شفا گرفت ، اومد ،
امام زاده هم پشت سر هم شفا می داد ، اصلاًدیگه کسی مشهد نمی رفت ، بعد بزرگان به این بنده خدا گفتند : آقا ، این وجود داره یا نداره ؟ مردم دارن فکر می کنن وجود داره ، یه سابقه تاریخی هم داره ، مردم دارن توسل می کنند تو چکار داری می ری شکیات رو بیرون می کشی ، چرا شک می کنی ؟ خُب یه مدتی هم اینطوری شد و رونق بیشتری گرفت و الان هم خیلی از زائرها ، می رن اونجا . مریض دارند ، بعد می رن مشهد ، روی هم رفته در این درگاه مقصود خداست .
تو کجایی تا شوم من چاکرت چارقت دوزم کنم شانه سرت
هیچ کاری بهش نداشته باش ! موسی (ع) ! بذار بگه ، بذار سر من رو شونه بزنه ، داره با من حرف می زنه . انسانی که محبوب است اینگونه می شه .
در تاریخ ما زینب (س) یک اُعجوبه ای هست معصوم می تونه تحمل کنه ، فکر نمی کنم کسی غیر معصوم داشته باشیم که اینطوری مثل زینب (س) بتونه در میان اهل بیت (س) بدرخشه . ما بزرگوار زیاد داریم ، خانم خدیجه (س) ، خانم نجمه (س) ، خانم کلثوم (س) ، خیلی بزرگوار داریم اما ایشون از نظر علم اُعجوبه ای بودند . در بالاترین درجه از نظر تقوا ، از نظر عفاف ، از نظر رضا و صبر قرار داشتند . از نظر صبر که دیگه نمونه ندارند . خُب این اعجوبه وارد شهر شام شد . بعضی وقتها آدم این منظره ها رو که می بینه و یا می شنوه ، همه وجودش می لرزه .
زمان جنگ سی چهل تا خواهر سوسنگردی رو عراقی های بعثی گرفتند و به وضع فجیع به شهادت رسوندند ،
( زنده زنده خاک کردند ) من داداش یکی از اینها رو چهار ماه پیش تو هویزه دیدم ، با بچه ها رفته بودیم سر قبر شهید چمران ، بعد اومدیم سر قبر شهداء دانشجو ، شهید علم الهدی و . . . بعد که با ایشون تنها شدم ، گفتم یه برنامه ای می ذاشتی و توضیحی می دادی ، یه وقت برگشت یه نگاهی به من کرد ! دیدم دو تا چشمهاش مثل کاسة خون شد ! رگهای گردنش متورم شد ! گفت : اینجا خواهر من رو زدند ، دفن کردند و . . . چی رو توضیح بدم ؟
باورتون نمی شه تا نیم ساعت داشت می لرزید . گفتم : صبر کن ! بلکه تو هم همراه بشی با اونهایی که توی شام صبر کردند . تا این رو گفتم گویا بنزین ریختم روی آتیش ! سرش رو به سنگ زد ، گفت : من رو با اونها مقایسه می کنی ؟! من اصلاً ندیدم ، فقط شنیدم و الان دارم دیوونه می شم .
ناموس شوخی نیست ! لذا امام سجاد (ع) هر وقت می خواستند از عاشورا و از امام حسین (ع) صحبت کنند ، هر وقت کسی می گفت : آقا ! از کوفه و شام بگید . چهره شون تو هم می رفت ، می گفتند : جگر ما خون می شه ، اسم شام رو پیش ما نیارید ! نمی دونید شام چه خبر بود ؟!!
|